گزافه نگفتهایم اگر بگوییم فرصتی که هماکنون – و در این روزهای کرونایی – برای جنبشهای اسلامی فراهم شده، به ذهن هیچ یک از نظریهپردازان آن جنبشها خطور نکرده است! همچنین مبالغه نکردهایم اگر بگوییم: چنانچه این جنبشها از این فرصت پیشآمده استفاده نکنند، کماکان درجا خواهند زد؛ در حالیکه دیگران – غیر اسلامگرایان – به تثبیت جایگاه خود در سیستم جهانی که امروز شاهد زایمان آن هستیم، میپردازند
و ساختار آن بر حضور مؤثر و تعامل حکیمانه با فلسفهی سیستم نوین که در آینده متولد خواهد شد، استوار است. جنگ کرونا اختلال بزرگی در ساختار سیستم جهانی موجود به وجود آورد. فلسفهاش را چنان دچار اختلال کرده که آن را ناچار کرد به مربع نخست آن که عبارت است از؛ برابری انسانها در حقوق و وظایف اولیه، برگردد و سبب این اختلال چیزی نیست جز فرو ریختن هالههای قدرت و ستمگری قائم بر مادیگرایی محض که قادر به مهار بلای کرونا نشد؛ آن دانش و قدرتی – که این روزها – زبونی و سستی آن بر همگان کشف شد. جنبشهای اسلامی به عنوان یکی از تشکیلدهندگان جوامع که ظالمانه و تنها به منظور پاسخ دادن به قدرتطلبی حاکمان و پیادهسازی پروژههای سکولاری و الحادیِ مورد حمایت صهیونیسم به حاشیه رانده شدهاند، به دلیل شدت حمله و کثرت و تنوع دشمنان در انزوا به سر میبرند و – بدین منظور – برخی از کشورهایی که به سختی در چنگال کرونا افتادهاند، از فعالیتها و همکاری جنبشهای اسلامی و بخشهای گوناگون آن، از جمله بهداشتی و اجتماعی و دعوی محروم گشتهاند؛ در حالیکه – اگر شرایط اینگونه نبود – این جنبشها میتوانستند به نمایندگی از دولت، خلٲهای بزرگی را پُر کنند و پیام جاودانهشان را که عبارت است از: خدمت به بشریت ادا نمایند. و اکنون – و در شرایطی که جنبشهای اسلامی به حاشیه رانده شدهاند – این دولتها و جوامع، معنای گرسنگی را فهمیدهاند و از نزدیک میبینند که کرونا چگونه چنگالهایش را در حلقوم آنها فرو برده و عدهای را به کام مرگ فرو میبرد و جامعه را تضعیف مینماید و در نتیجه ترس و بینظمی بر جامعه حکمفرما میشود. در بارەی آثار سلبی عدم حضور جنبشهای اسلامی در جامعه به طور عام، بیش از این سخن طولانی نمیکنم؛ بلکه به میان نظریهپردازان آن رخنه میکنم تا بدانم چه چارهای برای این ایام در چنته دارند؛ چرا که الآن زمان برنامەریزی استراتژیک و محکم مبتنی بر عبرت گرفتن از اتفاقات گذشته و نگاه به آینده است؛ البته مشروط به اینکه این برنامهریزی ـ در وهلهی نخست ـ موضوعیت داشته باشد و به مثابه فتح بابی باشد جهت پذیرفتن تغییر و کنار گذاشتن تکروی مطابق ضوابط شرعی. همچنین برنامهریزی یادشده باید توٲم باشد با دور انداختن عینک تقلید و استمداد از همه؛ نه گروه مشخصی و بررسی سریع قوانین «ماندگاری و تغییر» در سایهی تحولاتی که برای مفهوم علوم مادی و روحی به وجود آمده است. شایسته است این تغییرات با شیبی ملایم که متناسب با وضعیت موجود و نتایج قابل دستیابی در اندیشهی جهانی و فلسفه پس از این مرحله، باشد. به نظر اینجانب، چند گام استراتژیک وجود دارد که شایسته است در برنامهریزیها لحاظ شود و برای تحلیل و واکاوی همهجانبهی آنها، با نگرشی متناسب با تغییرات پیشآمده و آیندهی مورد انتظار؛ آنهم با استناد به تاریخ نزدیک تلاش صورت پذیرد. برخی از این استراتژیها عبارتند از:
۱- خارج شدن از سیاست مخفیکاری – و خودسانسوری – به فضای علنی: این استراتژی پایه و اساس همهی استراتژیها به شمار میآید؛ زیرا جهان نه تنها به ناشناخته ارج نمینهد؛ بلکه از آن دوری میکند و در مقابل از چیز معلومی که زیر نور خورشید انجام میشود، نزدیک شده و حمایت میکند. امکان ندارد تو جزئی از سیستم جهانی بوده و در آن نقش داشته باشی؛ ولی کسی تو را نشناخته و ناشناخته باشی! علاوه بر این جنبش اسلامی چیزی برای مخفی کردن ندارد و مخفیکاری و فعالیت محرمانه بدترین زندان برای آن به شمار میرود. جنبشهای اسلامی بنا به شرایط زمانی خاصی، مدتهای زیادی خود را در زندان فعالیت محرمانه اسیر نمودهاند، ولی اکنون زمان آن رسیده که نسیم فعالیت در فضایی آزاد را استنشاق نموده و با اعتماد به نفس با طرف مقابل که سخت نیازمند حضورش در جامعه است، رابطه برقرار کنند؛ پس شایسته است هر چه سریعتر جنبش اسلامی این تصمیم را گرفته و رو به پیش حرکت کرده و صندلیاش را در درامای نظم نوین جهانی تثبیت و محکم نماید.
۲- بازسازی سیستم قانونی(قوانین و دستگاههای پیادهسازی)؛ آنهم با تکیه بر دانش قانون نه انتظار از آن. این استراتژی باعث میشود که جنبش اسلامی برای تشخیص و دستیابی به منابع قانونگزاری و همچنین دسترسی به مقررات مناسب برای آن به عنوان یک جنبش؛ نه دولت و مطابق استانداردها و الزامات ورود به نظم نوین جهانی ، به روشهای علمی نوین ا عتماد کند.
۳- ایجاد و طراحی منشور جهانی برای نهضت اسلامی که نمایندگی همه یا اغلب جنبشهای اسلامی در سطح جهان را نماید و ایجاد منشور اسلامی بینالمللی بر اساس مبانی قانونی ذکر شده در کنوانسیونهای بینالمللی. این استراتژی میطلبد که اسلامگرایان جهت توافق بر منشور یادشده گردهم آمده و اختلافاتشان را به حداقل برسانندش؛ علاوه بر اینکه باید از سازمانها، دولتها و شخصیتهای مسلمانِ دارای گرایشهای اسلامی که در قانون و عرف توانایی دارند دعوت به همکاری نماید. ناگفته پیداست که طراحی منشور باید بر اساس استانداردهای معتبر حقوقی بینالمللی صورت پذیرد.
۴- طراحی منشور مقاومت جهانی که دربرگیرنده همه یا اغلب جنبشهای مقاومت در سطح جهان باشد و تبدیل جنبشهای آزادیبخش ملی به یک جنبش انقلابی که مشروعیتش را – علاوه بر مبانی دین مبین – از کنوانسیونهای بینالمللی؛ بویژه کنوانسیونهای ژنو و پیوست های آنها بگیرد و همچنین ارسال منشور برای تصویب به سازمان ملل و ترجمه و ارسال آن به فدراسیونهای منطقهای و پارلمانهای ملی در کشورهای جهان.
۵- از این به بعد اسلامگرایان باید هرآنچه در توان دارند از خدمت به بشریت؛ چه در زمینهی مادی و چه در زمینهی معنوی رو کنند؛ آنهم با روشی منطقی و به دور از هرگونه تخیل و اغراق و با رعایت تنوع سطح گفتار به منظور رسیدن به انسانها در همه سطوح و درک سنگینی صداقت تعامل با همه و تقدیم یک نمونه زنده و الگوی خالص از دعوت اسلامی در عرصهی نظری و رفتاری. شایسته است جنبش اسلامی در این شرایط افراد متخصص و کاربلد را برای سخن گفتن از دانش خود و خدمت آموزش داده و به جامعه تقدیم کند و از شخصیتهایی که ادعا میکنند همه چیز را میدانند دوری نماید.
۶- گشودن دروازهی ارتباط بین تمام ساختارهای نهضت اسلامی، اعضا و مسئولان و همچنین خارج از ساختار و بویژه در بخش مربوط به پیشنهادات. نباید جنبش اسلامی هیچ پیشنهادی را دستِکم گرفته و حتماً باید به پیشنهاددهنده گوش فرا دهد.
۷- همچنین استراتژی انتقال مشکلی که برای آن راهحل پیدا نکردهایم، به دیگران. در اینگونه شرایط باید به این قانون باور داشت که هر مشکلی که من نتوانستهام برای آن راهحل ارائه دهم به این معنا نیست که دیگر آن مشکل غیر قابل حل است؛ بلکه شاید راهحل آن نزد دیگران باشد. خوب میدانم که این یادداشت بیشتر کارشناسی به نظر میرسد، ولی میدانم که عملی ساختن آن محال نمیباشد؛ زیرا آن دیدگاههایی که برای مقابله با کرونا ارائه میشود، در وهلهی نخست کارشناسی به نظر میرسند و با اندکی دقت بیشتر، درخواهیم یافت که رسیدن به آنها نه تنها دشوار نیست، بلکه در واقع استقرار طرحی است برای آنچه در آینده اتفاق خواهد افتاد. نمیتوانم از این دیدگاه چشمپوشی نمایم که اغلب کسانی که در این زمینه سخن میگویند، برای آینده زمینهسازی و مقدمهچینی میکنند؛ بنابراین نظریههایی که نماینده تمام طیفهای جامعهی بینالملل است، گسترش پیدا کرده و در جستوجوی مکان مناسبی برای ریشهدوانی در آینده است. برای جنبش اسلامی که باید نماینده تعدادی نزدیک به دو میلیارد نفر باشد، دشوار نیست که مانند دیگرانی که از این محوریت هم برخوردار نیستند بکوشد و تلاشهایش را بر این متمرکز نماید که در زیر نور خورشید و بدون کوچکترین پنهانکاری فعالیت نموده، جایگاه و پایگاه خود را تثبیت نماید.
نظرات